۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

به راستي چرا هيچ كس اين بچه ها را نمي بيند؟



روزنامه خراسان:اگرچه پابرهنه هستند و جزو مناطق محروم محسوب مي شوند، اگرچه محله شان سرشار از آسيب هاي اجتماعي است، اگرچه براي تامين مخارج زندگي خانواده در تعطيلات تابستاني كه فصل تفريح است كار مي كنند، اگرچه پدر در آتش اعتياد مي سوزد و مادر با كار در منازل چرخ زندگي را مي چرخاند، اگرچه به دليل نداشتن دفتر مشق به دفتر مدرسه احضار مي شود، اگرچه پابه پاي بزرگترها كار مي كند، اگرچه صبح با شكم گرسنه راهي مدرسه مي شود و... اما او هنوز هم يك دانش آموز بااستعداد است و هنوز در مدرسه با معدل ١٩ و ٢٠ يكي از دانش آموزان ممتاز محسوب مي شود. اسم او در كنار اسم ديگر بچه هاي ممتاز روي تابلوي اعلانات مدرسه جاخوش كرده است. ؛بچه هاي خوب ؛حكايت و ماجراي دانش آموزان بااستعداد در مناطق محروم خواندني و عجيب است به ويژه وقتي كه به سراغ خانه وخانواده هاي آن ها بروي.به اتفاق چند دانشجو كه شخصا و دلسوزانه به چنين خانواده هايي رسيدگي مي كنند و تنها هدفشان توجه به دانش آموزان ممتاز است، راهي يكي از محله هاي محروم شهر مشهد مي شويم.در شهرك صابر وقتي از سربالايي ها و كوچه پس كوچه هاي اين محله گذر مي كنيم، آنچه بيش از همه چشم ها را مي آزارد كمبود امكانات فرهنگي است. در اين كوچه ها بيشتر بچه ها به حال خود رها شده اند و گويا هيچ سرپرستي ندارند.با اين گروه دانشجويي كه كارهاي فرهنگي، خدماتي، كمك رساني، سركشي از خانواده ها، رسيدگي به امور تحصيلي دانش آموزان و جذب افراد خير را سرلوحه كار خود قرار داده اند وارد تعدادي از خانه ها مي شويم.در اين خانه ها آسيب هاي اجتماعي را به وضوح مي توان مشاهده كرد. نبود پدر، اعتياد، حضور خرده فروشان مواد افيوني درمحله، زنداني بودن پدر يا مادر، پدرها و مادرهايي كه خانواده را ترك كرده اند و....حرف هاي ساكنان اين خانه ها دل را آزار مي دهد. وقتي پاي صحبت آن ها مي نشينيم از درد و غصه و ناملايمات روزگار سخن مي گويند. از نداري و مشكلات زندگي و...اما هنگامي كه پاي صحبت يكي از مديران مدرسه در اين منطقه نشستيم متوجه شديم خيلي از اين بچه ها بااستعداد هستند منتها بيشترشان با كوچك ترين ارتباط با دوستان ناباب منحرف مي شوند.آقاي مدير براي ما از بچه ها و اوضاع و احوال خانواده آن ها سخن گفت. از دانش آموزاني كه از نظر استعداد با بچه هاي ديگر مناطق شهر تفاوتي ندارند. او گفت: بيشتر دانش آموزان اين منطقه اگر از نظر محيط زندگي در شرايط بهتري قرار گيرند پيشرفت هاي زيادي خواهند كرد.ذاتا بچه هاي خوبي هستند اما معضلات اجتماعي، فقر، سطح آگاهي بسيار پايين پدر و مادر، نبود بزرگ تر بالاي سر آن ها، زنداني بودن اوليا، اعتياد و... موجب شده كه با كوچك ترين محبت از سوي افراد ناباب، منحرف شوند.در مدتي كه مدير مدرسه بوده ام متوجه شدم، بچه هاي اين منطقه خيلي به محبت نياز دارند تا كمك هاي مادي. با يك محبت كوچك، زندگي و رفتار آن ها كاملا تغيير مي كند. الان تعداد دانش آموزان مدارس اين منطقه كاهش يافته است چرا كه برخي اوليا به دليل متاركه، اعتياد و يا زنداني شدن باعث شده اند كه بچه ها ترك تحصيل كنند.اين بچه ها خيلي سريع جذب ديگران مي شوند و اگرچه در برابر ناملايمات بسيار مقاوم هستند و باسختي و مشقات زيادي بزرگ شده اند اما، در برابر معضلات جامعه بسيار آسيب پذيرند، سال تحصيلي گذشته با همت مربيان براي بچه ها در مدرسه صبحانه توزيع مي كرديم و من دانش آموزي را ديدم كه ٢ و حتي ٣ بار براي گرفتن صبحانه مجددا در صف قرار مي گرفت و مشخص بود كه دچار سوءتغذيه است. برعكس اين صحنه باور كنيد در يكي از مناطق بالاي شهر نيز با دانش آموزي سروكار داشتم كه به دليل اين كه مادرش ميوه كوچكي براي او گذاشته بود، به شدت گريه مي كرد!در اين شهرك يك روز دبير يكي از كلاس ها، دانش آموزي را به دليل انجام ندادن تكاليف مربوطه به دفتر مديريت هدايت كرد. وقتي از او علت را پرسيديم، گفت: دفتر ندارد. با منزل او تماس گرفتيم اما خواهر بزرگ او گفت: دفتر دارد!پس از مدتي مادرش به مدرسه آمد و گفت: پسرم راست گفته است.دفتر ندارد، اما خواهرش خجالت كشيده بگويد كه دفتر نداريم.اين مدير دلسوز باز هم براي ما سخن گفت. او افزود: دانش آموزي داشتيم كه در دروس علوم و... بسيار ضعيف بود. بعدها دبير ادبيات مدرسه متوجه شد كه او متاسفانه توان خواندن ندارد چه برسد به اين كه درس را متوجه شود. با كمك دبير مذكور و تلاش خود دانش آموز، باور كنيد نمره املاي او كه ابتداي سال٣ بود در پايان سال به نمره ٥/١٨ رسيد.ببينيد،بچه هاي اين گونه مناطق استعداد زيادي دارند اما امكانات كمي دارند و وضعيت زندگي شان نامناسب است.من اميدوارم به چنين مناطقي، نيروهاي آموزشي قوي تري اعزام شود چرا كه در اين مناطق بايد به دانش آموزان بيشتر رسيدگي و توجه كرد.؛حال و هواي دانش آموزان ؛همراه با دانشجويان ياد شده به سراغ چند خانواده مي رويم و با بچه هايي كه از نظر استعداد، شناسايي شده اند و هر يك دانش آموز ممتازي هستند به گفت وگو مي نشينيم. سياوش پسري است آرام و متين، او امسال در كلاس دوم راهنمايي مشغول تحصيل است و يكي از دانش آموزان مستعد منطقه محسوب مي شود.پدر او يك كارگر ساده و مادر نيز همپاي پدر مشغول كارگري است. مادر با چشم هايي پر از اشك تنها آرزويش ادامه تحصيل سياوش است. اين كه با درس خواندن به جايي برسد و به مردم خدمت كند. سياوش هم مي گويد: دوست دارم با ادامه تحصيل به جايي برسم كه پدر و مادرم به من افتخار كنند و اگر روزي به جايي برسم، به همه كمك خواهم كرد.يكي از بچه هاي دانشجو گفت: سياوش در اين منطقه يكي از بچه هاي مستعد و باهوش است و به همين خاطر در يكي از مدارس خوب اين منطقه ادامه تحصيل خواهد داد و برنامه ريزي هاي لازم براي رفت و آمد و تامين هزينه هاي تحصيلي او انجام شده است.اميد كه سال دوم راهنمايي است و معدل سال هاي قبل او بالاي ١٨ بوده است يكي ديگر از اين شاگردان ممتاز است. او به فوتبال و ساير رشته هاي ورزشي علاقه زيادي دارد و مي خواهد در اين رشته ها ادامه تحصيل دهد. او پسري است پرانرژي كه در يك خانواده كارگري رشد كرده است.پدرش مي گويد: دوست دارم اميد به تحصيل خود ادامه دهد تا حداقل مثل ما نشود. ما مشكلات زيادي داريم و هرچند به نداري عادت كرده ايم اما اميدوارم پسرم با استعداد خوبي كه دارد،پيشرفت كند.علي رضا كه سوم راهنمايي است با مشكلاتي كه در سال تحصيلي گذشته براي او پيش آمده تنها ٣ ماه موفق به درس خواندن شده است.اما او در اين مدت كم با معدل خوبي قبول شده و نبود پدر را به هر شكلي كه بوده تحمل كرده است. مادر و برادرش كارگري مي كنند و دوست دارند او درس خواندن را ترك نكند.حسين سال دوم راهنمايي است. او در كنار مادر در منزل كار توليدي مي كند و كمك خرج خانه محسوب مي شود. هزينه هاي اجاره خانه، مخارج زندگي و... به عهده مادر است و به هر شكلي كه شده دوست دارد بچه هايش به تحصيل ادامه دهند.اعضاي اين خانواده در منزل به صورت گروهي كار مي كنند و با توليد قطعات الكترونيكي، هزينه هاي زندگي را تامين مي كنند.از كوچه هاي باريك و سربالايي هاي اين شهرك عبور مي كنيم و در حيرت هستم كه اين افراد در فصل زمستان چگونه روزگار را سپري مي كنند. خانه هاي كوچك و قديمي كه استحكام چنداني هم ندارد، در منطقه زياد ديده مي شود. خانه هايي كه از نظر سازه غيرمقاوم است و چه بسا از نظر خانوادگي نيز انسجامي در آن ها وجود نداشته باشد.وارد يكي ديگر از اين خانه ها مي شويم. با مصطفي كه سال سوم راهنمايي است، هم كلام مي شويم. او تا به حال فقط يك بار به سينما رفته است كه آن هم از طريق اين جمع دانشجويي بوده است.تابستان امسال به كار نجاري مشغول بوده و از ٨ صبح تا ٦ عصر كار كرده و در مجموع ١٢٠هزار تومان درآمد كسب كرده است. مي گويد: ٥٠ هزار تومان به مادرم دادم تا خرج خانه كند و بقيه اش را براي خودم لباس و كيف و... خريدم. معدل او در دوران دبستان بالاي ١٨ بوده و در راهنمايي هم معدل بالايي داشته است. از زندگي در اين منطقه راضي است اما دوست دارد در مدرسه بهتري ادامه تحصيل دهد.يكي ديگر از اين بچه ها، مرتضي است. معدل او در تمام دوران دبستان و راهنمايي، بالاي ١٩ بوده و امسال وارد دبيرستان شده است. تابستان را در مغازه پدر مشغول كار بوده است و در مدارس منطقه به عنوان شاگرد اول معرفي شده است. پسري كم حرف و خجالتي است و فقط دوست دارد ادامه تحصيل بدهد.از همه اين بچه ها ٢ سوال مشترك پرسيديم. سوال اول اين كه از وضعيت محله ات راضي هستي يا خير؟ خيلي ها جواب ندادند.اما با نگاهي به چشم آن ها، به خوبي مي شد فهميد كه در دل آن ها چه مي گذرد و حق هم داشتند.وقتي پدر،خانواده را ترك كرده،وقتي مادر با كارگري در منازل بالاي شهر،خرج خانه را تامين مي كند، وقتي اعتياد در منطقه تر و خشك را با هم مي سوزاند. وقتي...سوال دوم ما از همه آن ها اين بود كه مي خواهند چه كاره شوند؟ بدون استثناء،همه شان گفتند: دكتر،مهندس،خلبان چه مي دانيم شايد هم موفق شدند!!اگر كسي پيدا شود و هزينه هاي ادامه تحصيل اين بچه هاي پنهان مانده و پابرهنه اما بااستعداد و ممتاز را تقبل كند، آن زمان آن ها هم مي توانند دكتر، مهندس و خلبان شوند.به راستي چرا هيچ كس اين بچه ها را نمي بيند؟!